کد مطلب:122825 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:287

پیمان شکنی معاویه
پس از آن كه معاویه بر امور چیره گشت، چهره ی واقعی خود را آشكار ساخت. او در اولین سخنرانی خود در نخیله خطاب به اهل كوفه گفت: «هیچ امتی بعد از پیامبرش گرفتار دو دستگی و اختلاف نشد، مگر آن كه اهل باطل آن بر اهل حق پیروز شدند!»

در این جا معاویه دریافت كه سخن نابجا و احمقانه ای گفته است، این بود كه فورا حرف خود را اصلاح كرد، و در ادامه گفت: «به خدا سوگند من با شما مردم نجنگیدم تا نماز بگزارید، روزه بگیرید، حج بروید و زكات بپردازید؛ چرا كه شما این كارها را انجام می دهید. اما من با شما به این دلیل نبرد كردم تا بر شما حكومت كنم و به این خواسته ی خود رسیدم، اگرچه برای شما ناخوشایند باشد. آگاه باشید كه من به حسن بن علی وعده هایی داده و با او پیمانهایی بسته ام كه هم اكنون همه ی آنها را زیر پا می گذارم و به هیچ یك عمل نمی كنم.» [1] .

پس از آن كه معاویه از مردم عراق بیعت گرفت، خطبه ای ایراد كرد و در آن خطبه از حضرت علی و امام حسن علیهماالسلام به زشتی یاد كرده و هر دو را دشنام داد. در این هنگام امام حسین برخاست تا پاسخ او را بگوید، اما امام حسن دست او را گرفت و نشاند و خود برخاست و چنین فرمود: «ای كسی كه از علی به بدی یاد



[ صفحه 264]



كردی، بدان كه من حسن هستم و پدرم علی است، اما تو معاویه هستی و پدرت ابوسفیان است. مادر من فاطمه سلام الله علیها است، اما مادر تو «هند» جگرخوار است. جد من حضرت محمد مصطفی آخرین رسول خدا، و جد تو «حرب» است. جده ی من «خدیجه» و جده ی تو «فتیله» است. پس نفرین خدا بر هر یك از ما كه گمنام تر، نژادش پست تر، پلیدی اش دیرینه تر و كفر و نفاقش طولانی تر باشد.»

گروهی از مردم كه در مسجد نشسته بودند، یكصدا گفتند: «آمین!» [2] .

صلح امام حسن با معاویه - كه لعنت خدا بر او و پیروانش باد - در سال چهل و یك هجری به وقوع پیوست. بعد از این واقعه، معاویه كوشید تا به هیچ یك از شرایط صلحنامه عمل نكند. او و جانشینان پلیدش برنامه ی دشنام به سرور و مولای مؤمنان علی علیه السلام را ادامه دادند تا آنكه «عمر بن عبدالعزیز» از این كار ناپسند و زشت جلوگیری كرد؛ معاویه همچنین شیعیان و یاران امیرالمؤمنین را تحت فشار و آزار قرار داد، عده ای از آنها را شهید كرده و عده ای دیگر را تبعید كرد و خانه های بسیاری را بر سر شیعیان خراب كرد. یار باوفای حضرت علی، «عمرو بن حمق» را شهید كرد و همسرش را دو سال زندانی كرد. «حجر بن عدی»، سردار دلاور سپاه امام حسن را به اتفاق یارانش در بیابان سر برید و «هاشم مرقال» را در حالی كه به غل و زنجیر بسته بود، به شام تبعید كرد. [3] .

با این حال، امام با استفاده از نفوذ و موقعیت معنوی خود، جلوی بسیاری از جنایتها و فجایع معاویه و یارانش را گرفت و جان بسیاری از صحابه و یاران باوفای پدرش را از مرگ نجات داد. برای مثال، «زیاد» حاكم كوفه درصدد تعقیب و قتل یكی از یاران امام حسن برآمد. امام به او پیغام داد: «ما برای یاران خود امان گرفته ایم، اما به من خبر داده اند كه تو مزاحم یكی از اصحاب ما شده ای، چنین نكن.»

زیاد، زیر بار نرفت و پاسخ داد: «در پی او خواهم بود اگرچه بین پوست و گوشت تو باشد...»



[ صفحه 265]



امام، عین پاسخنامه ی زیاد را برای معاویه فرستاد. معاویه، نوكر جیره خوارش را سرزنش كرد و به او نوشت: «مزاحم یاران او نشو، من در این كار به تو ولایتی نداده ام.» [4] .



[ صفحه 266]




[1] علامه مجلسي - بحارالانوار - ج 44 - ص 49.

[2] علامه سيد محسن امين - در آستان اهلبيت - ص 68.

[3] مدرك بالا - ص 68.

[4] ابن ابي الحديد - شرح نهج البلاغه - ج 16 - ص 18 - 19.